یک نیمک،دو سکوت
یک سکوت دو نیمکت
دو تشویش در پنجره اظطراب
یک هیهاهو در سایبان یک تاب
دو دلداده در زیر مهتاب
یک دچار در دریای پر از آب
من سکوت او فریاد
اسکوت زردی دارم
مثل پاییزم
تلنگر میزند نوری
بر این شیشه مبهم
وهم را باید شست
دیدگان را تر کرد
سکوت را سر داد
و داد زد
این فریاد سکوت