اینم چند شعر از تینا (بعضیا بخونن )
هوال. . . محبوب ...
"دوستت دارم تنها ترکیب واج ها نیست ."
نازنینم
عشق به داشتن نیست
عشق ...
عشق به حس پاک بودن
به نگاه بی ریای عاشق
به نسیم لطیف دوست داشتن
نازنینم
هرگاه حس و نگاهت
پاک و بی ریا بود
بدان دوستت دارم
فقط تداعی یک کلمه برایت نیست .
پس
دوستت دارم
هوالستار...
باز منم ...
اینجا
تهی ،
خالی ،
تنها
با یک دل شکسته
باز تو نیستی
و من ...
شاید در باورت مرده باشم
از این سرزمین رها می شوم
تنها یک خاطر از من می ماند
چشم همیشه در انتظارم
در آغوش نگاهت ....
هوالجمیل....
در انزوای یک سکوت
پشت پنجره ی احساس
رو به یک مرد تنها
حس من بازیچه می شود
امشب درد من خلاصه می شود
ومن
به کوچه ی خمیده ی اتاق می روم
امشب یه آه خسته می رسد
به انزوای گلوی من
امشب شاه بیتی ندارم
تا برای چشما نت بخوانم
امشب غزلم خشکیده
قلمم دوات ندارد
من ...
به انتهای سکوت رسیده ام
» مجتبی _ متال
»» نظرات دیگران ( نظر)
چهار نفر بودند که اسمشان این ها بود :
_ همه کس ،
_ یک کسی ،
_ هر کسی ،
_ هیچ کس .
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند . هر کسی
می توانست این کار را بکند ، اما هیچ کس این کار را نکرد .
یک کسی عصبانی شد ، چرا که این کار ، کار همه کس بود ، اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این
کار را نخواهد کرد.
سرانجام داستان این طوری تمام شد که هر کسی یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را
نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد .
خوب حالا شما کدومشون هستین ؟! ....
تا حالا فکر کردین ؟
قبل از شروع باید خوب به مدلتون نگاه کنید و به نوع بافت و ساختار آن توجه کنید. و در این مدل ما چون شیر نشستهخ است و بیشتر ساختارصورت آن مورد توجه قرار دارد و همین طور جهت موهای آن.
البته خود عکسها گویای همه ی مراحل هستند و قبل از شروع هر مرحله خوب به آنها توجه کنید. البته ببخشید که عکس ها از کیفیت بالایی برخوردار نیستند، این را به پای کمبود امکانات بگذارید.
شما باید پس از مشاهده کامل موضوع ، طرح اولیه را به طور ساده و بدون جزئیات با یک مداد معمولی کمرنگ بکشید( مداد Hیا ( HB، البته من برای اینکه در عکس بهتر و پر رنگ تر دیده بشوند از مداد F استفاده کرده ام و کمی هم جاهایی را که سایه بیشتری داشته اند را مشخص کرده ام.
توجه کـنید که تناسبات و فرم اصلی را رعایت کرده باشید و این موضوع را قبل ازهرگونه سایه زدن به طور جدی کنترل کنید و اگر مشکلی بود آن را بر طرف کنید. سپس نقاط اصلی را با مداد، پررنگ (3B) کنید.
یک توضیح هم در مورد نحوه سایه زدن ها لازم می دانم که بگم، در این طراحی اگه نگیم در تمام قسمتها، ولی دراکثرجاها همان طور که در عکسها مشخص هستند از نوک مداد برای سایه زدن استفاده شده و در جاهایی که احتیاج به تیرگی بیشتری بوده از ترکیب نوک و پهنای مداد استفاده شده است.
و نکته قابل توجه دیگر این است که در این طراحی از محو کن استفاده نشده است و برای ملایم کردن و نرم کردن سایه ها از خود مداد استفاده شده است !
توجه داشته باشید که من در این طراحی اصلاً از خط صاف استفاده نکرده ام و تمام خط ها به نوعی از انعطاف و کجیهای ملایمی برخوردار هستند.
چشم ها
من ابتدا از چشم سمت چپ تصویر شروع کرده ام و پس ازسیاه کردن مرکز چشم، به سمت بیرون سایه زده ام. و با توجه به عکس ، قسمتهایی را که از سایه کمتری برخوردار هستند را با سایه ملایم و یا اصلاً سایه نمی زنیم.( شما سایه های ملایم و کم رنگ را می توانید با فشار کمی که بر مداد وارد می کنید ایجاد کنید و یا اینکه از مداد کم رنگ تر استفاده کنید ).
چشم سمت راست هم به همان ترتیب انجام دهید. یعنی ابتدا با پر کردن مرکز چشم و تکمیل آن به سایه زدن اطراف چشم بپردازید. و می توانید در سایه زدن اطراف چشم پیشروی کنید، ولی سعی کنید که ابتدا سیاه های کم رنگ بزنید و بعداً وقت خواهید داشته که آنها را پر رنگ کنید و بدین ترتیب درصد اشتباه شما هم کاهش پیدا خواهد کرد.
سوراخهای بینی _ دهان
ابتدا شروع به پر کردن سوراخ های بینی می کنیم و همان طور که در ملاحظه می کنید، ما در این ناحیه تیرگی خیلی زیادی داریم و هر چه که به وسط بینی می رسیم از شدت تیرگی کاسته شده و سپس به کمک یک سایه، بینی این شیر را به دو قسمت تبدیل می کنیم که البته این سایه تا پایین بینی ادامه پیدا خواهد کرد.
با استفاده از پاک کن می توانید نقاط برجسته جالبی را بیافرینید، به این ترتیب که نقاطی را با پاک کن به سفیدی کاغذ برسانید تا در ناحیه تیره خود را بهتر نشان بدهد.
به علت تیرگی بیش از حد ما چیزی به عنوان لب نمی بینیم به جز همان تیرگی !
گوشها _ پوزه و موهای یال
البته گوش سمت راست تصویر که بیشتر ان زیر موهای یال شیر پنهان شده است ولی باید روی گوش سمت چپ بیشتر کار بکنید. همان طور که مشاهده می کنید، در وسط گوش ما تیرگی بیشتری نسبت به اطراف آن داریم و قسمتی از آن با موهای یال پوشیده شده است.
من به علت کمبود وقت خیلی روی موهای یال کار نکردم و بیشترسعی بر این داشتم که روی جهت آنها کار کنم . شما برای شروع کار ابتدا با مداد Fیا 2Hشروع به سایه زدن در جهت موها کنید و قسمت هایی کمرنگ هستند را سایه های ملایم بزنید و بعداً برای قسمتهایی که تیره تر هستند می توانید روی این سایه ها را با مدادی که دو درجه تیره تر از مداد اولی شما بوده است سایه بزنید.که یکی از این تیرگی ها در بالای قسمت پیشانی این شیر قابل مشاهده می باشد که از دیگر قسمتهای موهای یال تیره تر می باشد.
برای بهتر نمایان شدن برجستگیها می توانید با استفاده از پاک کن نقاط کمرنگ را به سفیدی کاغذ برسانید که برای کشیدن سیبیلهای این شیر از همین روش استفاده شده است.
بدن شیر
چون شیر ما نشسته ، ما خیلی از بدن آن را نمی توانیم ببینیم و فقط قسمتی از عضله شکم و ران پای آن قابل مشاهده می باشد و سعی کنید سایه های شما در جهت موهای بدن شیر باشد. و اینجا تنها قسمتی است که من از ترکیب نوک مداد و پهنای آن استفاده کرده ام. چون ما یک تیرگی قابل مشاهده ای در این قسمت داریم.
در پایان کار شما می توانید با توجه به عکس موجود، نقاطی را که احتیاج بیشتری به سایه زدن دارند و نقاطی که بیشترباید روی آنها کار شوند را تکمیل کنید و در حین کار چند بار از کار خود فاصله بگیرید و سپس به آن نگاه کنید. این عمل به شما کمک می کند که تسلط بیشتری روی کار خود داشته باشید و تمام قسمتهای کار را نگاه کنید.
موفق باشید.
با تشکر از دوست خوبم محمود بخت کیان
» مجتبی _ متال
»» نظرات دیگران ( نظر)
قرار لیلی(یکشنبه 85 مرداد 15 ساعت 9:57 عصر )
میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو
ببینی ؟ اگه نیمه شب بیای بیرون شهر ، کنار فلان باغ ، منم می یام تا ببینمت .
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود ، چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل
قرار نشست .
ولی مدتی که گذشت خوابش برد ...
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه
داشت ، چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت .
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود ، آهی کشید و گفت :
ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون برگشت به شهر .
در راه یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی ؟!
و وقتی جریان را شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !
آخه نشونه اینه که لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول این که : خواب بودی و بیدارت نکرده ! و به طورحتم به خودش گفته : اون
عزیز دل من که تو خواب نازه ، پس چرا بیدارش کنم ؟
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو
نداشت ، پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه !
اون می خواسته بگه :
تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمیبرد !
تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی !
حالا به نظرتون کدومشون درست گفتن ؟!
» مجتبی _ متال
»» نظرات دیگران ( نظر)
سکوت(یکشنبه 85 مرداد 15 ساعت 9:45 عصر )
یک نیمک،دو سکوت
یک سکوت دو نیمکت
دو تشویش در پنجره اظطراب
یک هیهاهو در سایبان یک تاب
دو دلداده در زیر مهتاب
یک دچار در دریای پر از آب
من سکوت او فریاد
اسکوت زردی دارم
مثل پاییزم
تلنگر میزند نوری
بر این شیشه مبهم
وهم را باید شست
دیدگان را تر کرد
سکوت را سر داد
و داد زد
این فریاد سکوت
» مجتبی _ متال
»» نظرات دیگران ( نظر)
عقل و عشق
((گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
ما بین عقل و دیده من جنگ میشود))
خواهم روم به وادی دلدادگی و عشق
در راه،عقل،این دل من سنگ می شود
گوید مکن به دیده خود هیچ اعتماد
زیرا که عشق دیده ،تو را ننگ می شود
گوید که زندگی نبود بازی و خیال
حرفش همیشه گوش مرا زنگ می شود
یلدا که باخت هستی خود را به دیده اش
زنهار : روزگار به صد رنگ میشود
روزگار من
روزگارم زرذ است
مثل پاییزم
آسمانی دارم
که در آن سرخ به اندازه دل ،خونین است
و اتاقی که در آن پنجره ها خاموشند
پلکهاشان بسته است
نیست نوری که تلنگر بزند بر شیشه
زندگی در گذر است
و هوا رنگ به رنگ
هر کجا مینگرم
گل حسرت ز زمین می روید
دلم از سنگی این کوه به تنگ آمده است
و هم از غربت ماه
خوش به حال سهراب
سیب را می فهمید
واژه ها را می شست
چتر ها را می بست
زیر باران می رفت
اینم واسه عاشقا
ای آشنای قدیمی
در کوچه های سرد غربت
از مخمل نرم نگاهت
بی نصیبم مکن
ای ارمیده در دستان مهتاب
در تنگنای هجرت فانوس
بال پروازم باش
و با عشق
به واژه های سرد و بیتابم
گرمای تازه بده............
» مجتبی _ متال
»» نظرات دیگران ( نظر)
قدرت اندیشه(یکشنبه 85 اردیبهشت 10 ساعت 3:1 عصر )
قدرت اندیشه
پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .
من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد.
من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .
دوستدار تو پدر
پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .
نتیجه اخلاقی :
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید .
مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد، کجا هستید .
***************************************
اگر قـدر ثانیـه های بدون بازگشت را می دانستند و از قلـه های باشکوه موفقیـت چیـزی شنیده بودند،
هیـچ گاه...
برای در چالـه مانده ، چـاه را توصیـف نمی کردند...
» مجتبی _ متال
»» نظرات دیگران ( نظر)
سکوت.وصیت(شنبه 85 اردیبهشت 2 ساعت 5:40 عصر )
سکوت
یک نیمکت کنار خیابان، دوتا سکوت...
این زندگی کشیده به این جا چرا؟ سکوت
من را نگاه کن به تو هم فکر میکنم
پس فکر میکند به خودش بی صدا سکوت
این ماجرای تلخ خیابان و عشق هاست
یک روز سرد توی خیابان دو تا سکوت
هر یک شبیه آن یکی آبی ، بنفش، سرخ
ـ هرچند بود منشاء این رنگ ها سکوت ـ
در هم قدم زدند و به هم فکر! فکر! فکر!
آخر رقم زدند سر آغاز را: سکوت!
یک ماه بعد: هردو به هم خو گرفته اند
چون کودکی به مادر و چون کوه؛ با سکوت
شش ماه بعد روی پل عابری بلند
ـ من دوست دارمت! مثلا تا کجا؟ سکوت
در روز های بعد یکی فکر میکند:
ـ عشق اشتباه بوده وگر نه چرا سکوت؟
یکسال بعد: ما به هم اصلا نمی خوریم
یک نیمکت کنار خیابان دوتا سکوت
وصیت
گرچه دل کندن از تو آسان نیست که برایم به مرگ هم شاید...
می روم گم شوم در انبوه خاطراتی که بعد ِتو باید...
من معمای ساده ای بودم ، حجم تنهایی تو پیچیده
حل شدم در تو زود و ذهنت باز یک معمای تازه می زاید
آه! من طعنه می زنم انگار! هرچه باشد هنوز مردهستم!
دست من نیست شیطنتهایم ، اتفاق است، پیش می آید!
بعد از این استکان زهرآلود ، چون دامادی به خواب خواهم رفت
جای قند و نبات، عزراییل بر سرم گرد مرگ می ساید
آرزوهای کوچکم را حیف می برم با خودم به گور اما
آرزو می کنم تو خوش باشی، حسرتت بر غمم می افزاید
مجلس ختم من که می آیی ، یک لباس سفید بر تن کن
بارها گفته ام به تو خانم! رنگ مشکی به تو نمی آید
با تشکر از شما که از وبلاگ من دیدن میکنید
» مجتبی _ متال
»» نظرات دیگران ( نظر)